مرغ دلم اسیر کرب و بلای حسین توست شاید پرش دخیل کرب و بلای حسین توست
شب تا سحر کنار ضریحش نشسته است قلب و دلش ز غیر حسینت گسسته است
امّــــیدش از نشستن و زاری نگاه توست خط پریدنش متمایل به راه توست
ای گوهــــر نهفته درون دل صدف ای کشته ی غریب و فدای ره و هدف
راه مزار مخفی تو کس خبر نداشت ای کاش کشتنت لگد و میخ در نداشت
خاطر ز غصه گر گذری از بلا کند با نیــــّتت دلم هوس کربلا کند...
(همره)